در روزگاري كه رژيم تلاش ميكند با سرپا نگهداشتن خود، زندگي و معيشت رو بر مردم
تلخ و تاريك بكند، خوشبختانه هستند كساني كه چراغ آرمانخواهي و آزاديخواهي رو روشن
نگهداشتند. شما هر ساله در خرداد ماه (ژوئن)، در ويلپنت فرانسه شاهد گردهمايي بزرگ
ايرانيان و همبستگي سياستمداران، فعالان حقوق بشر از مقاومت و مردم ايران هستيد. اونها
كساني هستند كه نميگذارند اين چراغ اميد خاموش بشود. اما تابحال از خودتون سئوال كرديد
كه سرمنشاء اين همه شكوه، استواري، ايستادگي، مقاومت چيست و كجاست؟؟؟
يك كلمه است كه سرلوحه شان هست، فدا.
ما خيلي راحت ميگوييم فدا ولي اين يك كلمه نيست و قيمت خودش رو دارد.
هر مقاومتي كه فدا بكند و البته بي چشم داشت بپردازد، هيچ وقت از خلقش طلبي ندارد و همواره شرمنده است كه چرا نتونسته به تعهدش يعني آزادي خلقش برسد. كسي كه توان فدا كردن داشته باشد، ميتونه به جلو حركت بكنه و درجا نميزنه. همين فدا كردن البته، سطح و مدار مختلفي دارد. اگر بخواهيم در دنياي عادي خودمان تصور بكنيم، فدا كردن يعني دادن جنسي به كسي، كمك مالي كردن، به يك فقير كمك بكني و يا جان پناه بدهي. خلاصه از اموال خودت بگذري. اين يك نوع نگرش به فداست.
نگرش دوم اينكه، بروي در سازمانهاي حقوق بشري و ... از خوشي هاي زندگي خودت بگذري و به كساني كه محتاج و نيازمند كمك هستند، كمك بكني.
نگرش سوم اين است كه مانند اون جوان دلير در تونس، خودت رو آتيش بزني، تا خلقي در برابر ظلم بيدار شود و بايستد و براي آزادي بجنگد. اين جنس از فداكاري را ما زياد مي بينيم. در سوريه، يمن و كشورهاي عربي كه براي دموكراسي و آزادي بپاخاستند.
خب مقاومت ايران هم ابتدا از همين نقطه شروع كردند. هدفشان آزادي مردم ايران از چنگ استبداد و ارتجاع بود. اما رفته رفته آزاديخواهي تبديل شد به آرمانشان.
راستي آرمانخواهي يعني چي و به چه كسي اين صفت رو ميگويند؟
يك كلمه است كه سرلوحه شان هست، فدا.
ما خيلي راحت ميگوييم فدا ولي اين يك كلمه نيست و قيمت خودش رو دارد.
هر مقاومتي كه فدا بكند و البته بي چشم داشت بپردازد، هيچ وقت از خلقش طلبي ندارد و همواره شرمنده است كه چرا نتونسته به تعهدش يعني آزادي خلقش برسد. كسي كه توان فدا كردن داشته باشد، ميتونه به جلو حركت بكنه و درجا نميزنه. همين فدا كردن البته، سطح و مدار مختلفي دارد. اگر بخواهيم در دنياي عادي خودمان تصور بكنيم، فدا كردن يعني دادن جنسي به كسي، كمك مالي كردن، به يك فقير كمك بكني و يا جان پناه بدهي. خلاصه از اموال خودت بگذري. اين يك نوع نگرش به فداست.
نگرش دوم اينكه، بروي در سازمانهاي حقوق بشري و ... از خوشي هاي زندگي خودت بگذري و به كساني كه محتاج و نيازمند كمك هستند، كمك بكني.
نگرش سوم اين است كه مانند اون جوان دلير در تونس، خودت رو آتيش بزني، تا خلقي در برابر ظلم بيدار شود و بايستد و براي آزادي بجنگد. اين جنس از فداكاري را ما زياد مي بينيم. در سوريه، يمن و كشورهاي عربي كه براي دموكراسي و آزادي بپاخاستند.
خب مقاومت ايران هم ابتدا از همين نقطه شروع كردند. هدفشان آزادي مردم ايران از چنگ استبداد و ارتجاع بود. اما رفته رفته آزاديخواهي تبديل شد به آرمانشان.
راستي آرمانخواهي يعني چي و به چه كسي اين صفت رو ميگويند؟
بنظر من الان آرمان خواهي راه و رسم شده. روش، باور و ايمان. اما برگرديم به چهار
خرداد و شهادت بنيانگذاران. شما زدر نظر بگيريد، رهبر سازماني كه خودش تازه اون رو
تاسيس كرد، بخواهد در ابتداي مسير، خودش رو فدا كند!!! آيا اين تصميم راحتي است يا
سخت؟؟
محمد حنيف نژاد در دوراني كه همه جا فضاي نااميدي و بي اعتمادي فرا گرفته بود، سازمان رو از صفر شروع كرد. سكوت و يآس ميهنمون رو فرا گرفته بود. تصميم گرفت بر اين اوضاع غلبه كند و بشورد و سازمان مجاهدين رو تاسيس كرد و چند سال آبياري كرد. اما در 30 فروردين سال 50 تمام كادر مركزيت سازمان دستگير شد. اون زمان شاه خائن از اونها ميخواست كه فقط از مسيري كه تويش هستند كنار بكشند و دست از كارشون بكشند، همين. ولي اونها چه مسيري رو انتخاب كردند؟ ثبت فداي بيكران. همين هم شد كه سازمان تا به امروز ميتونه در برابر هر نوع ديكتاتوري بجنگنه.
پس نتيجه ميگيريم كه آرمانخواهي يعني اينكه انسان به مداري از آگاهي و رشد رسيده و انتخاب ميكنه براي اون مبارزه و فدا كنه و خودش هيچ چشم داشتي براي اينكه نتيجه اش رو ببينه نداره. در واقع ميتوان و بايد هر چه لازمه فدا كرد. خودش در انتظار ديدار و ديدن محصول كار و عمل و فداي بي كرانش نبود. تنها ميدونستند كه اين راه حقه و با فداي جسم و جانشان، يعني فدا در رآس سازمان، مقاومت معني واقعي خودش رو پيدا ميكنه و مسير ايستادگي و جنگ در برابر استبداد و ديكتاتوري باز ميشه. بله، بنيانگذاران اين رو به ثبت دادند.
محمد حنيف نژاد در دوراني كه همه جا فضاي نااميدي و بي اعتمادي فرا گرفته بود، سازمان رو از صفر شروع كرد. سكوت و يآس ميهنمون رو فرا گرفته بود. تصميم گرفت بر اين اوضاع غلبه كند و بشورد و سازمان مجاهدين رو تاسيس كرد و چند سال آبياري كرد. اما در 30 فروردين سال 50 تمام كادر مركزيت سازمان دستگير شد. اون زمان شاه خائن از اونها ميخواست كه فقط از مسيري كه تويش هستند كنار بكشند و دست از كارشون بكشند، همين. ولي اونها چه مسيري رو انتخاب كردند؟ ثبت فداي بيكران. همين هم شد كه سازمان تا به امروز ميتونه در برابر هر نوع ديكتاتوري بجنگنه.
پس نتيجه ميگيريم كه آرمانخواهي يعني اينكه انسان به مداري از آگاهي و رشد رسيده و انتخاب ميكنه براي اون مبارزه و فدا كنه و خودش هيچ چشم داشتي براي اينكه نتيجه اش رو ببينه نداره. در واقع ميتوان و بايد هر چه لازمه فدا كرد. خودش در انتظار ديدار و ديدن محصول كار و عمل و فداي بي كرانش نبود. تنها ميدونستند كه اين راه حقه و با فداي جسم و جانشان، يعني فدا در رآس سازمان، مقاومت معني واقعي خودش رو پيدا ميكنه و مسير ايستادگي و جنگ در برابر استبداد و ديكتاتوري باز ميشه. بله، بنيانگذاران اين رو به ثبت دادند.
اين نقشه مسيري بود كه توانسته مجاهدين رو به پيش ببرد و به قله هاي بلندتر برساند.
ولي بايد بدونيم كه حركت اصولي و آرمانخواهي قبل از هر چيز قيمت ميخواهد، از جنس عاشورا گونه است.
اگر بخواهيم مثال بزنيم، سال 60، خود اعضاي و كادرهاي بالاي سازمان ميگويند:
«آن روزها براي ما روزهاي سخت آزمايش و تصميم بود. با همه اين آگاهيها و اطلاعاتي که داشتيم و با موقعيت و مسئوليتهايي که برعهده سازمان ما، و فقط برعهده سازمان ما بود، ميبايست چه ميکرديم؟ با توجه به موقعيت سازمان و مسئوليتهايي که ما در برابر خلق و تاريخ و نسلهاي آينده ميهنمان و در برابر خدا داشتيم ميبايست چه ميکرديم؟ … آيا محق بوديم و ميتوانستيم با موقعيتي که داشتيم در برابر ارتجاع تسليم شويم؟ آيا ما ميتوانستيم مانند حزب توده و يا اکثريت بشويم و سر و صورت به آستان ارتجاع بساييم؟ هرگز! اين خيانتي آشکار بود. در اين صورت ديگر از سازماني با آن موقعيت و مسئوليتها و با آن سوابق و رسالتهاي عظيم چه چيزي باقي ميماند؟ و در اين صورت ما جواب شهدايمان را که چه به دست شاه و چه بهخصوص به دست خميني بهشهادت رسيده بودند، چه ميداديم؟ و جواب مردممان و نسلهاي آينده را…»
ويژگي عنصر آرمانگرا اين است كه اصالت ميدهد به ايستادن بر سر اصول ولو اينكه قيمت زيادي بخواهد.
ميخواهم از حرفهايم اين نتيجه را بگيرم كه اگر ما چنين مقاومتي داريم كه اينطور در برابر رژيم ايستاده و لحظه به لحظه قيمت ايستادگي اش را ميدهد. بر ما حرام است كه نخواهيم همصدا با آنها بشويم و به آنها كمك نكنيم.
تك به تك ايراني كه در خارج از كشور هستند، بايستي به اين كاروان آزاديخواهي بپيوندند.
ولي بايد بدونيم كه حركت اصولي و آرمانخواهي قبل از هر چيز قيمت ميخواهد، از جنس عاشورا گونه است.
اگر بخواهيم مثال بزنيم، سال 60، خود اعضاي و كادرهاي بالاي سازمان ميگويند:
«آن روزها براي ما روزهاي سخت آزمايش و تصميم بود. با همه اين آگاهيها و اطلاعاتي که داشتيم و با موقعيت و مسئوليتهايي که برعهده سازمان ما، و فقط برعهده سازمان ما بود، ميبايست چه ميکرديم؟ با توجه به موقعيت سازمان و مسئوليتهايي که ما در برابر خلق و تاريخ و نسلهاي آينده ميهنمان و در برابر خدا داشتيم ميبايست چه ميکرديم؟ … آيا محق بوديم و ميتوانستيم با موقعيتي که داشتيم در برابر ارتجاع تسليم شويم؟ آيا ما ميتوانستيم مانند حزب توده و يا اکثريت بشويم و سر و صورت به آستان ارتجاع بساييم؟ هرگز! اين خيانتي آشکار بود. در اين صورت ديگر از سازماني با آن موقعيت و مسئوليتها و با آن سوابق و رسالتهاي عظيم چه چيزي باقي ميماند؟ و در اين صورت ما جواب شهدايمان را که چه به دست شاه و چه بهخصوص به دست خميني بهشهادت رسيده بودند، چه ميداديم؟ و جواب مردممان و نسلهاي آينده را…»
ويژگي عنصر آرمانگرا اين است كه اصالت ميدهد به ايستادن بر سر اصول ولو اينكه قيمت زيادي بخواهد.
ميخواهم از حرفهايم اين نتيجه را بگيرم كه اگر ما چنين مقاومتي داريم كه اينطور در برابر رژيم ايستاده و لحظه به لحظه قيمت ايستادگي اش را ميدهد. بر ما حرام است كه نخواهيم همصدا با آنها بشويم و به آنها كمك نكنيم.
تك به تك ايراني كه در خارج از كشور هستند، بايستي به اين كاروان آزاديخواهي بپيوندند.


No comments:
Post a Comment
با تشكر ازشما